مهندس كاظم عليزاده راد
در فرهنگ ايران زمين بيان دستاوردهاي شخصي – بزرگنمايي خويش تلقي مي شود و ادبيات سر زمين ما سرشار است مفاهيمي چون : بهتر آن باشد كه سر دلبران / گفته آيد در حديث ديگران ويا خاك شو تا گل بروئي رنگ رنگ ، و مثالهاي ديگر اجازه بيان كارهاي انجام داده را نمي دهد .
ليكن به هرحال اين جانب كاظم در اسفند 1321 و درخانواده اي مركب از پدرم محمد تقي و مادرم سرور و چند تن خواهر و برادر در شهر مشهد پا به جهان نهادم و تا زمان حيات مادر در دامان پاك و پر مهر او از سرچشمه هاي انسانيت و نيكخواهي سيراب گشتم و درس هزينه كردن از وجود خويش و يا سوختن و افروختن در فرا راه ديگران را فرا گرفتم . ادامه همين شيوه را پس از پرواز مادر در وجود خواهر يافتم . تا اين كه پس از پايان دوره دبيرستان عازم آلمان شدم و طي حدود نه سال اقامت با مدرك فوق ليسانس مكانيك در رشته مهندسي شيمي و تحصيل نيمه تمام اقتصاد به ايران برگشتم و تا قبل از 1358 به شدت در رشته خودم مشغول فعاليت و سازندگي بودم و از آن پس وقت خويش را بيشتر صرف امور غير انتفاعي كرده و كوشيده ام از طريق آرامش خاطر ديگران، آرامش خود رابه دست آورم .
يكي از خاطراتي كه براي من سرمشق و درس زندگي شد آن بود كه روزي همراه پدرم در حال پياده روي به طرف باغ « پلي كلينيك سرور امروز » بوديم . نمي دانم چند ساله بودم ليكن وقتي فكر مي كنم حدود 10تا 13 سال داشتم.شخصي با سرو وضع مرتب به پدرم نزديك شد و درطي چند قدمي كه همراه ما بود چيزي در گوش پدرم نجوا كرد .پدرم مقداري به وي پول داد و او رفت .من بر سبيل كنجكاوي از پدر پرسيدم اين آقا كي بود و چي گفت ؟ گفتند ميگفت زوار با آبروئي است كه براي زيارت ،همراه خانواده اش به مشهد آمده و متاسفانه پولش به سرقت رفته است و من زاد سفري به او دادم . من از اين كنجكاوي و اين كه باعث شده بودم راز آن مرد بازگو شود سخت شرمنده شدم . از اين ماجرا چند هفته و يا شايد ماه گذشت . بار ديگر همان اتفاق توسط همان مرد افتاد و پدر همانند بار گذشته رفتار كرد . پس از رفتن آن مرد در جواب بازخواست من و اين كه حتماً فراموش كرده بوديد كه اين همان فرد است و اگر گفته هاي وي حقيقت مي داشت بايستي حالا به شهر خودش رسيده باشد و پس از مشاهده شور و هيجان من با نرمي ، گفتند : مي دانم بابا اغلب چنين است شايد از صد نفر بيش از نود نفر دروغ بگويند ولي بابا اگر يك نفر حقيقت را گفته باشد تو به مقصود رسيده اي !
هيچ گاه صحنه ها ي بالا و صداي پر مهر پدر را فراموش نمي كنم و هر گاه كه با چنين درخواستهايي روبرو مي شوم به ياد گفته پدر نمي توانم درخواست را نشنيده بگذارم./